یوسف از جرم زلیخا مدتی زندان برفت | مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است |
امروز غریبترین ومظلومترین افراد عالم مهدی فاطمه است ای شیعیان چگونه خود را شیعه می خوانیم در حالی که او درغیبت وغربت باشد ، چگونه خود را شیعه می خوانیم در حالی که او مظلومترین افراد عالم است آیا ما شیعه ایم ؟؟
((وبرای فرجم دعا کنید اگر دعا کنید فرج من به اندازه(سپس چشمان مبارکشان را بستند وباز کردند)چشم برهم زدنی میرسد))
جویند همه هلال و من ابرویت | گیرند همه روزه و من گیسویت |
از جمله این 12 ماه تمام | یک ماه مبارک است آن هم رویت |
اعتراف می کنم که بی کمک تو نمی توانم اما تو کجا و ما کجا .
در تنهائی خود تورا تصور می کنم که سلاح و مرکب آماده ظهور هستی اما یاران کجایند ؟
من می خواهم یار تو باشم تو بگو چگونه ؟گریه کنم ، فریاد بزنم ، ناله کنم ، نمیدانم
یارانت را چگونه بشناسم و با آنان در مورد تو درد دل کنم
ای امام من میخواهم بدانی من تورا بی آنکه خود بخواهم گم کرده ام و حالا این من بیچاره و این تو که بویت سر تاسر عالم را پر کرده ، گمراهی سخت است ، سخت است ولایت داشتن و ندیدنت تورا می خواهم تو را و تمام پدارنت را میخواهم زنده باشم با تو و نه بی تو چه کنم تو بگو ؟
به من جواب می دهی اما آیا من میشنوم ؟ امیدوارم امیدوار...
عصر یک جمعه دلگیر،
دلم گفت: بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست،
چرا آب به انسان نرسیدست،
و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است،
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست و
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
کجایی گل نرگس؟
............
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
............
ما معتقدیم عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخمهای سرشار غرور
آخر، شب سرد ما سحر میگردد
مهدی به میان شیعه بر میگردد
............
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بیقرار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که بر گردی
دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
............
سؤالی ساده دارم از حضورت
من آیا زندهام وقت ظهورت؟
اگر تو آمدی، من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در حضور تو بمیرم
............
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بیحاصل ما این همه افسانه نداشت
............
من به چشم شیعیانم، جلوه الله و نورم
من میان دوستانام، گرچه پندارند دورم
ملک هستی، بحر مواجی بود از شوق و شورم
دوستان، آماده، نزدیک است ایام ظهورم
............
قطعه گمشدهای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
سلام
این شعر رو از انجمن تخصصی گرفتم ازش خوشم اوم گذاشتم شما هم
بخونید نه جنبه سیاسی داره نه هیچ چیز دیگه
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد