معرفی وبلاگ
-وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. -هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن. دکتر شریعتی
صفحه ها
دسته
Mahdi_witsful

آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 146710
تعداد نوشته ها : 209
تعداد نظرات : 255
Rss
طراح قالب
GraphistThem226
و بخاطر اینکه به آنها رحمت کند آفریدشان 
یوسف از جرم زلیخا مدتی زندان برفت      مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است 
چقدر ساده بودم که فکر میکردم تو این دنیا دوست زیاد پیدا میشه
مردم میگن دوست کیلو چنده؟؟نه؟؟
اما چقدر خوب شد که زود فهمیدم که بهترین دوستم خداست 
خدایا قلبم را از نفاق ، عملم را از ریا ، زبانم را از کذب و دروغ ، و چشمم رو از خیانت پاک کن   

 

امروز غریبترین ومظلومترین افراد عالم مهدی فاطمه است ای شیعیان چگونه خود را شیعه می خوانیم در حالی که او درغیبت وغربت باشد ، چگونه خود را شیعه می خوانیم در حالی که او مظلومترین افراد عالم است آیا ما شیعه ایم ؟؟

 

امام عصر (عج) فرمودند :اگر فقط روزی سه نفر منتظر من باشند ظهور من 10سال جلوترخواهد بود  

((وبرای فرجم دعا کنید اگر دعا کنید فرج من به اندازه(سپس چشمان مبارکشان را بستند وباز کردند)چشم برهم زدنی  میرسد))                             

 

جویند همه هلال و من ابرویت   گیرند همه روزه و من گیسویت
  از جمله این 12 ماه تمام  یک ماه مبارک است آن هم رویت
دسته ها : مهدویت
چهارشنبه 1388/7/29 16:13
خداوندا............
 
خداوندا، اگر نداشتن، ذلیل داشتنم می کند ، ندارم کن.
خداوندا ، اگر کاشتن اسیر چیدنم می کند ، بیکارم کن .
خداوندا ، اگر به لحظه غفلتی افتادم ، پیش از سقوط هوشیارم کن .
خداوندا ، اگر اندیشه خیانت به یاران و دوستان در سرم افتاد بر سردارم کن .
خداوندا ، اگر لحظه ای رنج بیماران از سرم بیرون رفت ، سخت بی ترحم بیمارم کن . خداوندا ، به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته حسرت نخورم ،مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نشوم .
خداوندا تو چگونه زیستن را به من بیاموز ، خود چگونه مردن را خواهم آموخت
 "دکتر شریعتی"
دسته ها : خدا دوستانه
چهارشنبه 1388/7/29 16:6
 مَتَى نَصْرُ اللَّهِ؟ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ

منتظران ظهور

 

 

در انتظار ظهور..........
بدنبال ظهور هستم اما چگونه ، تو بگو ؟
خدایا من را راهنمائی کن تا در گمنامی خود تورا با کمک گرفتن از ولی و امام خود پیدا کنم . من که سرگشته ام و حیران در این منزل زمینی اما  رهبر من ، تو راه یافته ای  ، و ای هدایت شده کمک کن مرا در پیدا کردن خود .

اعتراف می کنم که بی کمک تو نمی توانم  اما تو کجا و ما کجا .

در تنهائی خود تورا تصور می کنم که  سلاح و مرکب آماده ظهور هستی اما یاران کجایند ؟

من می خواهم یار تو باشم  تو بگو چگونه ؟

گریه کنم ، فریاد بزنم ، ناله کنم ، نمیدانم

یارانت را چگونه بشناسم و با آنان در مورد تو درد دل کنم

ای امام من میخواهم بدانی من تورا بی آنکه خود بخواهم گم کرده ام و حالا این من  بیچاره و این تو که بویت سر تاسر عالم را پر کرده ، گمراهی سخت است ، سخت است ولایت داشتن و ندیدنت  تورا می خواهم تو را و تمام پدارنت را  میخواهم زنده باشم با تو و نه بی تو چه کنم تو بگو ؟

به من جواب می دهی اما آیا من میشنوم  ؟ امیدوارم  امیدوار...

دسته ها : مهدویت
چهارشنبه 1388/7/29 16:3
حتی اگر نابغه نباشید، می‌توانید از استراتژی‌های کسانی مثل ارسطو و انیشتین، برای تقویت قدرت خلاقیت و اداره بهتر زندگی‌تان استفاده کنید.
 استراتژی مهم، شما را تشویق می‌کند تا به جای پروراندن فکرها و تصورات بیهوده، کارآمد و مفید فکر کنید تا راه‌حل مشکلاتتان را خودتان به دست آورید. «این استراتژی‌ها، تکنیک‌های رایج بین نابغه‌های عرصه علم، هنر و صنعت در طی تاریخ بوده است.»
1ـ به مشکلات از جوانب مختلف نگاه کنید
دیدگاه‌های جدیدی را انتخاب کنید که کسان دیگری از آن استفاده نمی‌کنند. لئوناردو داوینچی عقیده داشت که برای به دست آوردن علم در مورد یک مشکل، باید یاد بگیرید که چطور آن مشکل را به راه‌های مختلف بازسازی کنید.
2ـ تجسم کنید!
انیشتین وقتی به حل یک مشکل فکر می‌کرد، سعی می‌کرد تا موضوع خود را با استفاده از نمودارهای مختلف به چند طریق ممکن فرموله کند. او راه‌حل‌ها را تجسم می‌کرد. عقیده داشت که کلمات و اعداد به آن شکل نقش مهمی در فکر کردن در مورد راه‌حل یک مشکل ندارند.
3ـ ایجاد کنید!
یکی از ویژگی‌های متمایز نابغه‌ها، استعداد تولیدی و زایایی آنهاست. توماس ادیسون 1093 حق ثبت اختراع داشت. او با ارائه فکر و تدبیر، سودمندی وسایل اختراعی خود را تضمین می‌کرد. بزرگ‌ترین دانشمندان نه‌تنها آثار فوق‌العاده‌ای می‌ساختند، بلکه آثار بد و به درد نخوری هم در کارنامه خود داشته‌اند. آنها از شکست نمی‌ترسیدند و آن‌قدر تلاش کردند تا به موفقیت دست یافتند.
4ـ ترکیبات جدید بسازید.
افکار، ایده‌ها، تصاویر و اندیشه‌هایتان را ترکیب کنید و دوباره ترکیب کنید و آنها را به‌صورت ترکیبات مختلف درآورید، هرچند که طبیعی و مناسب نباشند. قانون‌های توارث که علم جدید ژنتیک بر پایه آن قرار داده شده توسط راهب استرالیایی گریگو مندل مطرح شده که ریاضیات و بیولوژی را برای ایجاد یک علم جدید با هم ترکیب کرد.
5 ـ رابطه‌سازی کنید
بین موضوعات نا‌‌مشابه ارتباط ایجاد کنید. داوینچی قادر بود بین صدای زنگ و آب ارتباط ایجاد کند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ایستگاه‌های حمل‌و‌نقلی توسط اسب، ایستگاه‌های تقویت‌کننده‌ای برای سیگنال‌های تلگراف اختراع کند.
6 ـ متضاد فکر کنید
فیزیکدان معروف نیلز بوهر عقیده داشت که اگر متضادها را کنار هم بیاورید، خواهید دید که افکار و اندیشه‌تان به مرحله‌ای جدید منتقل می‌شود. افکار معلق و مسکوت می‌تواند به شما برای خلق یک شکل جدید کمک کند
7ـ استعاری فکر کنید
ارسطو استعاره را یکی از علامت‌های نوابغ می‌دانست و عقیده داشت که هر فردی که ظرفیت درک شباهت‌های بین دو قلمرو کاملاً مختلف باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، یک نابغه است.
8ـ خود را برای شانس آماده کنید
هرچه برای انجام کاری تلاش کنیم و شکست بخوریم، مشغول کاری دیگر خواهیم شد. این اولین اصل تصادف خلاقانه است. شکست زمانی می‌تواند سودمند باشد که ما به آن به‌عنوان یک نتیجه بی‌حاصل فکر نکنیم. به‌جای این، روند کار، مولفه‌های آن و طریقه تغییر آنها را تحلیل کنیم تا به نتیجه برسیم. نپرسید: «چرا من شکست خوردم؟!» بپرسید: «چه کرده‌ام؟!
دسته ها :
چهارشنبه 1388/7/29 15:58
 

عصر یک جمعه دلگیر،

 دلم گفت: بگویم، بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیدست،  

 چرا آب به انسان نرسیدست،

و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست

بگو حافظ دل‌خسته ز شیراز بیاید،

بنویسد که هنوزم که هنوز است،

چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسیدست و

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست

عصر این جمعه دلگیر،

وجود تو کنار دل هر بی‌دل آشفته شود حس

کجایی گل نرگس؟


............


کاش بودی تا دلم تنها نبود

تا اسیر غصه فردا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی

بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

............


ما معتقدیم عشق سر خواهد زد

بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه نور

سوگند به زخم‌های سرشار غرور

آخر، شب سرد ما سحر می‌گردد

مهدی به میان شیعه بر می‌گردد

............


برای آمدنت انتظار کافی نیست

دعا و اشک و دل بی‌قرار کافی نیست

خودت دعا بکن ای نازنین که بر گردی

دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست

............


سؤالی ساده دارم از حضورت

من آیا زنده‌ام وقت ظهورت؟

اگر تو آمدی، من رفته بودم

اسیر سال و ماه و هفته بودم

دعایم کن دوباره جان بگیرم

بیایم در حضور تو بمیرم

............


آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت

عمر بی‌حاصل ما این همه افسانه نداشت

............

من به چشم شیعیانم، جلوه الله و نورم

من میان دوستان‌ام، گرچه پندارند دورم

ملک هستی، بحر مواجی بود از شوق و شورم

دوستان، آماده، نزدیک است ایام ظهورم


............


قطعه گمشده‌ای از پر پرواز کم است

یازده بار شمردیم و یکی باز کم است

این همه آب که جاری است نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

دسته ها : مهدویت
چهارشنبه 1388/7/29 15:54
جلسه خواستگاری بعد از نیمساعت سکوت(قابل توجه خیلی‌ها)
مادر داماد : ببخشین ، کبریت دارین؟
خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟
...مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگاربکشه
خانواده عروس : پس داماد سیگاریه....!؟
..مادر داماد : سیگاری که نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه
خانواده عروس : پس الکلی همهست..!؟
مادر داماد : الکلی که نه... والا قمار بازی کرده و باخته ! ما هم مشروبدادیم بهش که یادش بره
خانواده عروس : پس قمارم بازی می کنه...!؟
...مادرداماد : آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن
خانواده عروس : پس زندانمبوده...!؟
...مادر داماد : زندان که نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش یه کمیبازداشتش کردن
خانواده عروس : پس معتادم بوده...!؟
...مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد
خانواده عروس : زنش !!!؟؟؟نتیجه اخلاقی : همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین!
دسته ها : طنز
چهارشنبه 1388/7/29 15:50
برداشتن قدم های بزرگ در زندگی...
.
.
.
پاره شدن شلوار را در پی دارد!


آدم آب حوض رو با چنگال خالی کنه... ولی
SMS تکراری نخونه!


نفهم ... بی لیاقت ... احمق ... بی شعور ... به کسی میگن که قدر گلی مثل تو رو ندونه!


می دونم تا
SMS میاد دعا می کنی که من باشم، می خواستم بگم دعات مستجاب شد!


یه قورباغه با یه اردک ازدواج می‌که، اگه گفتی بچه‌شون چی میشه؟
.
.
.
.
بچه‌دار نمی شن، واسه‌شون دعا کن، زندگیشون داره از هم می‌پاشه!


ازعشق تو به کوچه پس کوچه ها زدم، الان عشقو ولش کن من گم شدم! حالا باید چی کار کنم؟!


انالله واناالیه راجعون...
ارسال کننده این پیام کشته ومرده شماست.


هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را ... هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
هیجان زده نشو! پشت یه کامیون نوشته بود!


هه هه هه...
ببخشید، یه لحظه تو رو تو ذهنم تجسم کردم، نتونستم جلوی خنده مو بگیرم!


اگر 10 تا گل رز دستت گرفتی و رفتی جلوی آینه و دیدی 11 تاست، تعجب نکن...
این نشون میده که تو هم کوری هم کودنی هم دچار توهم شدی!


جوجوی من می شی؟
_,,,,,
_('ø')
<\ />
_J L
تا من پیشی بشم بخورمت؟
''_/\_/\
''(='+'=)
\(\___/)/


جیگرم، نفسم، همسرم، همدستم، همپام، همدلم درد می کنه. دکتر خوب سراغ نداری؟


صورت ماهت، چشمای نازت، طرز نگاهت، منو یاد گدای سر کوچمون می ندازه!


تو رو به قیمت جون، به همین یه لقمه نون، تو رو به ماه آسمون، به عاشقای بی نشون تو رو به حرمت چشات، به همه مقدسات، تو رو به خود خدا، به هق هق شبونه هات قسمت می دم...
جوراباتو بشور خفمون کردی!




طوجه طوجه: عاموظش زبان فارصى در کمطر عز یک ماح 100% تزمینى
با ما تماص بگیرید


('.')
((
))
((
))
کاری ندارم، دارم کرم می ریزم!


SMS ورزشی:
برو پایین
.
.
.
.
برو بالا


(
SMS های بنزینِی!): تو برام اونقدر با ارزشی که حاضرم لیتر لیتر بنزیِنم رو به پات بریزم و آتیشش بزنم!


این دو تا
SMS هم مربوط به سهمیه بندی می شه:

در پی سهمِیه بندی شدن بنزیِن قیمت الاغ به شدت افزایش یافت... برو خوشحال باش قیمتت رفته بالا...!


اگه بنزیِن کوپنی شده زیاد ناراحت نیستم، چون از این به بعد قدر تو را بیشتر می دونم و حد اقل برای رفتن به مزرعه سوار تو می شم الاغ جونم!


بر بالای برج میلاد با سوپرمن و بتمن ایسته کرده بودم که یه دفعه یاد تو افتادم. گفتم یک
SMS برات ول کنم ببینم چی طور هستی؟ در سلامتی کامل به سر می بری؟ هو؟


دعای یک دختر مجرد: خدایا من از تو هیچی نمی خوام، فقط یه داماد خوب به مادرم قسمت کن!


عشق ... سرکاریه
محبت ... تظاهره
مهربونی ... مسخرس
وفا ... مُرده
عهد و پیمان ... دلخوشیه
عاطفه ... تموم شده
مهر ... مدرسه ها باز می شه!


آب میوه صداتم، چرخ کرده نگاتم، قربون اون چشاتم، کشته خنده‌هاتم، کلاچ اون پاهاتم، من مرده هواتم، تا عمر دارم باهاتم!
(جمال هر چی با مرامه، سوت بلبلی)


ای پیتزای عشقم! همبرگر قلبم! کباب زندگیم! واسپاگتی افکارم! بی تو من فلافلم!


دوستت دارم، تو چی؟
خیلی می خوامت، تو چی؟
دوریت اذیتم می کنه، تو چی؟
بی تو می میرم، تو چی؟
......
من الکی گفتم، تو چی؟


درجات دیوانگی:
1. گیج
2. خنگ
3. پپه
4. گاگول
5.اسمت چی بود؟


این نردبان ترقیه:
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
I.Q! ازش می رن بالا نه پایین!


برو پایین سر کاری نیست
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
حالا میخوای نردبونو بردارم این پایین بمونی؟

تو را از سمیم غلب و با طمام وجود دوصت دارم (چیه؟ مگه بی صوادها دل ندارن؟)


سوال تیزهوشان: 13 آبان چه روزیست؟
1) 17 مرداد 2)22 بهمن 57 3)آبان روز 13 ندارد. 4)روز 13 به در
5) هر دو تا 6)هر سه تا 7)هر 5 تا 8)پنج پنج تا
9)چرا پنج تا؟ 10) پس چند تا؟ 11)هر کی می گه 13 نیست، 17،18،19،20


یه ضرب المثل چینی هست که میگه:
啊那會怎樣(台語唔、喔...乎你死乎你死去死啦!...唔、喔...乎你死乎你
عبرت گرفتی؟

دسته ها : طنز
چهارشنبه 1388/7/29 15:41

سلام

این شعر رو از انجمن تخصصی گرفتم  ازش خوشم اوم گذاشتم شما هم

بخونید نه جنبه سیاسی داره نه هیچ چیز دیگه 

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

 

_ دعوت از خاتمی _
 سلام آقا محمد با ارادت       و عرض احترام از روی عادت      به رسم خوب ایام رفاقت       نوشتم نامه تا گیرم سراغت      گمانم برده ای مارا ز یادت      منم کبلا مرادو از ولایت       چه ایام خوشی با هم سپردیم       چه بحثو گفتمان هایی که کردیم       حدودا دوم خرداد بودا دل مردم ز غم آزاد بودا      مث برقو مث طوفان گذشتا      به یادت هست که ،هفتادو هشتا کجایی مشتی اینجا جات خالی      بدون تو تو ده صلحو صفا نیست      به این شدت که نه اما خدایی محمد خاتمی جدا کجایی ؟       همه اینجا سلامی میرسانند      اگرچه اکثرا چندیست خوابند       ولی شکر خدا این کدخدائه      می گن قلبش طلاس ، دستش شفائه       اصلا دست روی هر چی که میذاره       طلا میشه سه سوت ردخور نداره      خدا مرگم بده کافر شدم باز      چرا اینگونه شد این نامه آغاز ؟ به قول شاعر رند نظرباز      بدون نام اوکی نامه شد باز     به نام حضرت باری تعالی  بدین صورت شروع شد نامه حالا      محمد خاتمی حالت چه طوره ؟      بگو دانم که احوالت چه طوره ؟ هنوز کیفت به کوکه ، شاد جونت ؟      هنوز سبزه سرت ، سرخ زبونت ؟     دماغت چاقه ، اوضات خوبه سید ؟  هنوز جنس عبات مرغوبه سید ؟      هنوزم بی جهت می خندی یا نه ؟      به نافت گفتمان می بندی یا نه ؟ هنوزم طالب اصلاح هستی ؟      به قول کدخدا گمراه هستی ؟      اگر از حال ماها هم بخواهی       سلامت ،شادمانی ،روبه راهی تمام مردم ده خوبه خوبند     زنان مثل قدیم در رفتوروبند      و مردان مثل سابق گرم کارند نه معتادندو نه دیگر خمارند      جوونای ده پائینو بالا      همه دنبال تحصیلن ، به مولا نه ماهواره ، نه الافی ، نه هیزی      نه کوکائین ، نه شیشه ، نه مریضی       از اون روزی که رفتی از ده ما     از اینرو شد به اونرو کل اوضاع      خلاصه از جلو ، از پشت ، بالا       به ما خوب میرسن الحمدالله کریم اقلی که گاوش شیر میداد      همون که سهم آبو دیر میداد      درست شد وام تسهیلات خونش جوادم زن گرفته نوش جونش      خودت دیدی که ده چی بود ، چی شد      زن اوستا غلامم ساکشنی شد میگن جراحی کرد هفتادو نه بار      حالا باید ببینیش ، روم به دیوار      پس از یه دوره فعلو انفعالات هزار الله اکبر از کمالات      تمام گاوها ، بزغاله ها خوب      عموهها ، عمه هاو خاله ها خوب مراتع سبز ، شالی ها به سامان      هوا عالی ، بهاری ، ناز ، مامان      همه خوشحالیمو شادیمو غمی نیست دگر بحث حضور خاتمی چیست ؟      می گم راستی رضاتون چونه سید ؟      هنوزم درساشو میخونه سید؟ می خواست دکتر بشه از اون قدیما      تهش شد یا که زائید زیر درسا ؟      نوشتی توی اون دست خطه پیشین می خواست دکتر بشه ، می گفتی نمی شی      یه دانشگاه زده آکسفورد اینجا      که مدرک میده مفتی ده تا ده تا ! به زیرکها ، به دانشجوی باهوش      مگه کردان نیومد ؟ خب اونم روش !   رفیقت بود که یک ذره تپل بود    مشاور بود ، اگرچه عقل کل بود      دماغش چاقه ، فوله گیگا بایتش ؟     هنوز چیز می نویسه توی سایتش ؟      فرامرز بچه مش اصغر آقا       براش کامنت میذاره روزی صد تا       آخه پهنای بانده ما کلفته      وزیر ارتباطات اینو گفته      اصولا قطر پارتی مثل بانده       اینو بی بی ، توی روزنامه خوانده      خدا قوت بگو به این رئیسا      چه حالی داد به این وبلاگ نویسا
   بروکسیو موروکسی ما نداریم      صدا داریم ، ولی سیما نداریم      همه چی اینورا آزادو مفته   
   اینم بی بی توی اخبار شنفته      رسیور این طرفها هم حلاله      ارس سد اینوری ، سمت شماله میگن ارزونیه بی سابقس این      انیشتینه ، خدایا نابغس این      به دنیا رنگ نو پاشیده ایشان به جبره قافیه ایشان      اصلا دنیا به یکهو زیرو رو شد      شنیدی بوش چه طوربی آبرو شد ؟ شنیدی که روابط گشته عالی ؟      نمونش : ارکینا پاسور ، سومالی      شنیدی خوب شده دنیا باهامون ؟ میارن دسته دسته گل برامون       شنیدی چیزی از طرحای تازه ؟      شنیدی شب نخوابیده درازه ؟ جلو قاچاق خشخاشو گرفتن      شنیدی کل اوباشو گرفتن ؟      خدا خیرش بده ما که رضائیم نباشه دسته جمعی کله پائیم      ز وضع قوت خواهی گر بدانی      پریم تا خرخره از شادمانی اگر یک دو نفر هم شکوه دارند      از آن مزدورهای جیره خوارند      ملالی نیست اینجا طبق آمار به جز دوریه تو ، آنهم نه بسیار      سر سفره که هم نان هست ، هم نفت      به ماچه کی اومد ، کی بود ، کی رفت برنجو نانو گندم هست کافی      می گم راستی توهم با قالی بافی ؟  ببینم توی دوری از ریاست     خبرهایی شنیدی از سیاست؟     شنیدی گنجیو آزاد کردن ؟ به شدت مردمو ارشاد کردن ؟     شنیدی توی دانشگاه زنجان ،     شنیدی چیزی از الهامو رادان ؟ شنیدی برج میلادو فروختن ؟     شنیدی میشه چنتایی گرفت زن ؟     شنیدی هی وزیر میادو میره ؟ دموکراسی همینه ناگزیره     خلاصه وضع ما که بی مثال است     گرانی چیست ؟ تورم ، نه ، محال است ! برنج آنجا کیلویی خون باباست !     برو سید اینم از اون جواباست !    برنج اینجا نهایت 100 تومان است مرامی ، بهترین جای جهان است     خیارو سیب زمینی مفته مفت است     همونطوری که در آمار گفتست تورم ، 1،2 درصد رشد کرده     گرانی سوی مردم پشت کرده     تصاحل معنی تازه گرفته نمونش قافیه در مصرع فوق!     تموم شد فرصت بنده ولیکن     حکایت همچنان باقیست ، عمرا ! خلاصه می کنم ای خاتمی جان     ببین من چه خوشم ، هی ، جانمی جان     همه خوشحالیمو شادیمو غمی نیست نیازی به حضور خاتمی نیست     به جان تو خوشیم بسیار سید     حالا می خوای بیای چیکار سید ؟ برو هرجا که حال کردی سفر کن     اصلا فکر ده از سر به در کن     برو ایتالیا ، قسطنطنیه ولایت را 2 در کن ، کی به کیه     فقط رفتی اگر از این بیابان     سلامم را رسان لطفا به باران شکوفه هم اگر دیدی چه بهتر     نشد ، دریا ، سحر ، سارا ، صنوبر     در آخر این تو و این وضع ایران    حالا می خوای بیا ، می خوای بپیچان .
دسته ها : شعر
چهارشنبه 1388/7/29 15:4
شکارچی اول: هندوستان که بودی شکار ببر هم رفتی؟
شکارچی دوم: البته، روزی برای شکار ببر به جنگل رفتم.
شکارچی اول: شانس هم آوردی؟
شکارچی دوم: بله، با ببری روبرو نشدم!
حیف نون خواب می بینه ماکارونی می خوره. صبح که بیدار می شه می بینه کش شلوارش نیست!

روزی افسر پلیس راهنمایی، دید که یک خودرو چراغ قرمزها رو رد می کنه و اصلاً عین خیالش هم نیست
که خلاف می کنه. خودرو رو متوقف کرد و از راننده پرسید: «چراپشت چراغ قرمز توقف نمی
کنی؟» راننده در حالی که کاغذی رو که در دست داشت نشون می داد گفت: «جناب سروان تقصیر
من نیست. روی این آدرس نوشته شده: چراغ اول را رد می کنی، چراغ دوم را هم رد می کنی و
بعداز چراغ سوم می پیچی دست راست!»

معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت کمک نمی گیری؟
دانش آموز: آخه اون از دست شما دلخوره! چون شما هفته ی قبل به انشای اون نمره بدی دادید!
یه خره باحسرت به اسب نگاه می کنه، می گه اى کاش تحصیلاتم رو ادامه می دادم!
فرستنده جوک: لیلا
معلم: چرا انشایی که درباره ی گربه نوشتی مثل انشای برادرته؟!
رضا: آقا اجازه چون ما یک گربه بیشتر توی خونمون نداریم!!
یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته رد می شده،ه از روبرو یکی
از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه… بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه
من هیچ وقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه… چرچیل در حالیکه خودش رو
کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم!
اولی: آقای دکتر، من فکر می کنم عینک لازم دارم.
دومی: بله حتما! چون این جا مغازه ساندویچ فروشی است!
روزی معلمی به شاگرد خود گفت: از روی درس 10 بار بنویس!
روز بعد شاگرد از روی درس شش بار نوشت. معلم به او گفت چرا از روی درس شش بار نوشتی؟!
شاگرد گفت: بدبختی اینجاست که ریاضی مان هم ضعیف است!!!
تو شهر حیف نون اینا (!) کراوات مد شده... تا الان 50 نفر تلفات داشته!
به حیف نون می گن چرا درس می خونی؟ می گه درس می خونم تا دکتر بشم، مطب یزنم، پول دربیارم، برم
نیسان بخرم، باهاش کار کنم!
می خواستن حیف نون رو اعدام کنن، ازش می پرسن: آخرین حرفت رو بزن.
می گه: لعنت بر پدر و مادر اون کسی که بزنه زیر چهار پایه!
از حف نون می پرسن تحصیلاتت چیه؟ می گه PHD. می گن یعنی چی؟ می گه یعنی:
Passed Highschool with Difficulties
خانم اولی: من خیلی از پیری می ترسم.
خانم دومی: آخه چرا؟
خانم اولی: چون آدم همه چیزهای خوبی که داره از دست می ده، مثل زیبایی، ...
خانم دومی: ولی من اصلاً نگران پیری ام نیستم.
خانم اولی: خوب معلومه، چون تو چیزی نداری که از دست بدی!!!

یه روز یه هزار پا از درخت میافته پایین.
می گه: آخ پام پام پام پام پام...!
معلم: حمید بگو ببینم آفریقا کجاست؟
حمید با گریه: آقا! چرا هر چی گم می شه از من سراغشو می گیرید؟
پیر زنه به پیر مرده میگه: عزیزم! توی نودمین سالگرد ازدواجمون چی می خوای؟
پیر مرد میگه یک لحظه سکوت!
اولی: مدل جدید پیکان ضربه ی بزرگی بر پیکر صنایع خودرو سازی ژاپن وارد کرد.
دومی: چطور؟
اولی: با دیدن این مدل جدید، تمام صاحبان و مهندسان اتوموبیل سازی ژاپن از خنده مردند!!!
حیف نون می ره یه طوطی می خره، روز بعد می ره مغازه به مغازه دار می گه: این طوطیه حرف نمی
زنه!
مغازه داره می گه: توی قفسش آینه هست؟ چون طوطیها عاشق آینه هستن، خودشونو توش می بینن
شروع می کنن به حرف زدن.
حیف نون یه آینه می خره و می ره.
روز بعد حیف نون میاد توی مغازه میگه: هنوز طوطیه حرف نمی زنه.
مغازه داره میگه: توی قفسش تاب داره؟ چون طوطیها عاشق تاب هستند.
حیف نون یک تاب می خره و می ره.
روز بعد حیف نون میاد توی مغازه ناراحت و غم زده می گه: طوطیه مرد.
صاحب مغازه می گه: یعنی اون حتی یک کلمه هم حرف نزد؟
حیف نون می گه: چرا، درست قبل از مردنش با صدای ضعیفی گفت: توی اون مغازه غذای طوطی
نمی فروختند!؟
مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن
شصت پای شما نمودم، گیر بدهید! (پای درد دل نوزاد)
این جوک رو خودم ترجمه کردم:
مرد پیری به یک جادوگر مراجعه می کنه و ازش می خواد تا طلسمی رو که 40 سال با پیرمرد بوده از بین
ببره. جادوگر می گه: ممکنه بتونم این کار رو انجام بدم، ولی قبلش باید بدونم دقیقا با چه کلماتی این
طلسم ایجاد شده.
پیرمرد می گه: "بدین وسیله شما رو رسما زن و شوهر اعلام می کنم."
(جمله ای که کشیش موقع عقد مسیحیان بیان می کنه.)
دسته ها : طنز
چهارشنبه 1388/7/29 14:58
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند . یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد . آن ها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند ؛ از همسر ، خانواده ، خانه ، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند .
هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می
دید ، برای هم اتاقیش توصیف می کرد .بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه می گرفت .
مرد کنار پنجره از پارکی که پنجره رو به آن باز می شد می گفت . این پارک دریاچه زیبایی داشت .
مرغابی ها و قو ها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند .
درختان کهن منظره زیبایی به آن جا بخشیده بودند و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می شد.
مرد دیگر که نمی توانست آن ها را ببیند چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد
و احساس زندگی می کرد.
روز ها و هفته ها سپری شد .
یک روز صبح ، پرستاری که برای حمام کردن آن ها آب آورده بود ، جسم بیجان مرد کنار پنجره را دید که
ار خواب و با کمال آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان
خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند .
مرد دیگر تقاضا کرد که او را به تخت کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را برایش انجام داد و پس
از اطمینان از راحتی مرد ، اتاق را ترک کرد .
آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره
بیاندازد . حالا دیگر او می توانست زیبایی های بیرون را با چشمان خودش ببیند .
هنگامی که از پنجره به بیرون نگاه کرد ، در کمال تعجب با یک دیوار بلند آجری مواجه شد .
مرد پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی را برای
او توصیف کند ؟
پرستار پاسخ داد : (( شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد . چون آن مرد اصلأ نابینا بود و
حتی نمی توانست این دیوار را ببیند .))
دسته ها : داستان کوتاه
چهارشنبه 1388/7/29 14:40
X